سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ارزش مرد به اندازه همت اوست و صدق او به مقدار جوانمردى‏اش و دلیرى او به میزان ننگى که از بدنامى دارد و پارسایى او به مقدار غیرتى که آرد . [نهج البلاغه]

نشان آزادی

Powerd by: Parsiblog ® team. ©2006
به هم عشق بورزید(پنج شنبه 88 شهریور 12 ساعت 2:9 صبح )

به هم عشق بورزید
اما از عشق بند نسازید
عشق باید موهبتی باشد آزاد و رها که داده می‌شود و گرفته می‌شود اما در این میان، نباید توقع و تقاضایی باشد. در غیرِ این‌صورت، با هم خواهید بود اما با فاصله‌ای کیهانی از یکدیگر زندگی خواهید کرد. بدین‌سان، دیگر بینِ شما پُلِ تفاهمی ایجاد نخواهد شد زیرا شما حتی فضای ایجادِ پُل را نیز از هم ستانده‌اید.
بهتر آن است که عشق، دریایی باشد موّاج و دو ساحلِ وجودِ شما را به هم بپیوندد.
عشق را به پدیده‌ای ایستا تبدیل نکنید.
عشق را با عادت، دچارِ ملالت نکنید.
اگر عشق و آزادی را با هم داشته باشید،
درسِ مقصود را از کارگاهِ هستی فراگرفته‌اید.
مقصود از حضورِ شما در این هستی باشکوه،
آزادانه عشق‌ورزیدن است.
عشق، هرگز تردید نمی‌کند و حسادت نمی‌ورزد.
عشق، هرگز آزادی معشوق را نمی‌ستاند.
عشق، هرگز خود را تحمیل نمی‌کند.
عشق، آزادی می‌بخشد.
زندگی بسیاری از ما در اندوه و هراس می‌گذرد. بنابراین، می‌آییم و بی‌آن‌که عشق بورزیم و زندگی کنیم، می‌میریم.
بسیاری از آدم‌ها حتی متوجه نمی‌شوند که به دنیا آمده‌اند.
آنان چنان می‌آیند و می‌روند که گویی هرگز نیامده‌اند
زیرا با عشق بیگانه‌اند.
بیگانه‌ی با عشق، آشنای خویشتن نیست.
عشق است که آدمی را حقیقتاً به دنیا می‌آورد.
بدون عشق، زندگی در خوابی سپری می‌شود که به مرگ می‌ماند.
عشق، طلیعه‌ی بیداری‌ست.
بیدار شویم و ببینیم که هستیم، و چه وزنی دارد بودن!
بیدار شویم و همه‌ی زندگی را به شعر و شور و شعور تبدیل کنیم.
زندگی را زیستنی‌تر و دوست‌داشتنی‌تر کنیم.
زندگی را به رقص آوریم.
زندگی، فرصتی یکّه و مغتنم است.
این فرصت را فقط و فقط صرف حقیقت کنیم،
نه دروغ.
گاهی فراموش می‌کنیم که برای چه از عدم تا به اقلیم وجود، این‌همه راه آمده‌ایم.
ما به ضیافتِ هستی دعوت نشده‌ایم تا جمع کنیم و با خود ببریم.
آمده‌ایم تا ببخشیم و خود را پیدا کنیم.
آمده‌ایم تا عشق را، ایمان را، امید را، دوستی را و نان را با دیگران قسمت کنیم.
آمده‌ایم تا خلأیی را پرکنیم
که فقط و فقط با وجود ما پرمی‌شود و بس.
آمده‌ایم،
تا با هستی آگاهِ خویش،
هستی هست‌ها را به ثبوت برسانیم.
اگر عشق نباشد، ما نیز نیستیم و اگر ما نباشیم، چگونه می‌توان گفت که اساساً چیزی وجود دارد؟
آمده‌ایم تا با آمدن‌مان، بر خوبی‌ها و زیبایی‌های عالم چیزی اضافه کنیم.
بی‌حضورِ ما، نمایش باشکوه زندگی، چیزی کم داشت
و آن، تمامی نمایش بود.
آمده‌ایم تا بازیگر خوب صحنه‌ی زندگی باشیم.
عشق، مجالِ این بازی خوب را فراهم می‌آورد.
همه‌ی ما گاهی احساس می‌کنیم که به دام دغدغه‌های زندگی روزمره افتاده‌ایم‌. در چنین لحظه‌ای است که راهی به بیرون از این دام جست‌وجو می‌کنیم.
آیا راهی به بیرون از اضطراب‌ها، فشار‌ها و ترس‌های پیش‌پاافتاده‌ی زندگی روزمره وجود دارد که مرغِ دل‌ را به آن‌سو هدایت کنیم؟
بی‌تردید چنین راهی در وجودِ تک‌تک ما تعبیه شده است.
اشتیاق پر و بال زدن در هوای آزاد،
اشتیاقی‌ست که هستی بسیط و یگانه در دل ما گذاشته است تا هیچ‌وقت راه خانه را گم نکنیم
و در قفس نیفتیم.
این راه‌، راه عشق است.
فراموش نکنیم مرغ از آن‌روز زینت‌بخش سفره‌های ما شد که پرواز را فراموش کرد.
مرغِ دل، در قفس روزمرگی‌ها می‌میرد.
دل، پرنده است،
آزادی می‌خواهد.
دل را رها کنیم
تا عشق بورزد.


مسیحا برزگر



  • کلمات کلیدی :
  • » ya3in
    »» نظرات دیگران ( نظر)


    لیست کل یادداشت های وبلاگ
    مقصود یکی است...
    بزرگمرد کنگره 60
    در فراق تو...
    الهی!
    خار نفس اماره
    نیایش
    رحمت ابدی
    به هم عشق بورزید
    گفتگو با استاد

     RSS 
     Atom 

    بازدیدهای امروز: 3  بازدید
    بازدیدهای دیروز: 0  بازدید
    مجموع بازدیدها: 4607  بازدید